آزمون برج برنامه ریزی، سازماندهی و حل مساله است (کریکوریان بارتوک و گای ۱۹۹۴؛ لزاک هويسون، لورینگ ، ۲۰۰۴؛ بارون، ۲۰۰۴ این آزمون دارای حساسیت نسبت به عملکرد لوب فرونتال است اوون) و همکاران، ۱۹۹۰؛ موریس و همکاران ۱۹۹۳؛ پانتلیس و همکاران،
لندن (TOL) یکی از ابزارهای مهم جهت اندازه گیری کار کرد اجرایی
i
۱۲
مشخص جابه جا کنند(نحوه
۱۹۹۷) در این آزمون از معاینه شوندگان خواسته میشـ تا مجموعهای از مهره های رنگی سوار شده بر سه میلهی عمودی را برای جور شدن با یک اجرا و نمره گذاری در روش توضیح داده شده است. همان طوری که اشاره شد این آزمون
می
باشد.
ابزاری برای سنجش کار کرد اجرایی برنامه ریزی و سازماندهی و حل مساله کارکردهای اجرایی کارکردهای عالی شناختی و فراشناختی هستند که مجموعه ای از تواناییهای عالی، بازداری، خود آغازی گری ، برنامه ریزی راهبردی انعطاف شناختی و کنترل تکانه را به انجام می رسانند. در واقع کارکردهایی همچون سازماندهی تصمیم گیری، حافظه کاری، کنترل حرکتی، احساس و ادراک زمان برنامه ریزی و پیش بینی ،آینده بازسازی، زبان درونی و حل مسئله را میتوان از جمله مهمترین کارکردهای اجرایی عصب شناختی دانست که در زندگی و انجام تکالیف یادگیری و کنشهای شناختی به انسان کمک می کند (بار کلی ،۱۹۹۸). یکی از
1

بخش دوم درمان وجودی

ویکتور فرانکل :
ویکتور فرانکل از پیشگامان روانشناسی وجود گرایی ، و بنیان گذار " تحلیل وجود " و روش درمانی مبتنی بر معنا می باشد .
فرانکل بر این باور بود که محور اصلی شخصیت انسان ، روح اوست . عناصر اصلی این ساحت روحی ، یعنی آزادی ، معنویت و مسءولیت ، راهنمای انسان برای داشتن حیاتی سعادتمندانه هستند .
او در بیان نیازهای روحی ، از شش نیاز بنیادی انسان نام می برد :
پویایی اندیشه ، معناجویی ، تعالی خویشتن ، ابدیت ، دین و گروه دوستی عاطفی . و معتقد است چارچوب شخصیت سالم مبتنی بر این ارضای این شش نیاز اصلی است .
فرانکل معیار نهایی رشد و پرورش شخصیت سالم را اراده معطوف به معنای زندگی و نیاز مداوم انسان به جستجوی معنا می داند .
فقدان معنا در زندگی ، به نوعی بیماری روانی اندیشه زاد منجر می شود ، که ویژگی آن فقدان هدف در زندگی و تهی بودن است ، وضعیتی که فرانکل آن را نهیلیسم می نامد .
تنها راه حل این مشکل ، یافتن معنای زندگی است . در غیر این صورت فرد محکوم به بیماری روانی است .
فرانکل بر این نکته تاکید کرد که نیاز اصلی انسان ، کشف معنا برای زندگی است .
وی معتقد است که معنای زندگی مفهومی انتزاعی ، عام و امری استاندارد نیست . معنای زندگی هرکس یعنی رسالت و وظیفه ی مخصوصی که در زندگی دارد . وظیفه ای که در حد توانایی او معین شده است .
معنا درمانی به معنای دست یافتن به معنایی برای زندگی است .
معنا درمانی بر سه فرض استوار است :
۱ . ابتدایی ترین اصل در معنا درمانی ، این است که زندگی در هر شرایط دارای معنا است .
۲ . انگیزه ی اصلی در انسان ها تمایل آن ها به یافتن معنا است .
۳ . انسان ها در هر شرایطی آزادی انتخاب دارند .
اگر روانشناسان وجودی " معنا " را یکی از نگرانی های نهایی و اضطراب برانگیز انسان می دانند ،فرانکل معنای زندگی انسان را " معنا و معنایابی " در نظر می گیرد . به بیان دیگر تلاش برای یافتن معنی در زندگی اساسی ترین نیروی محرکه ی هر فرد است .
ویژگی های معنادرمانی :
نظامی فلسفی - روانشناختی که به فرد کمک می کند در مواجهه با رنج ، فقدان ، ناامیدی ، سوگ ، و ناگواری های اجتناب ناپذیر زندگی ، بر از دست رفته ها تمرکز نکرده و معنایی اندر پس این رنج ها بیابد . این همان آزادی و اراده انسان است .
در معنا درمانی ، درمانگر تلاش می کند محتوای ناهشیار معنوی فرد را آشکار کند تا او معنای بالقوه وجود و خویشتن خویش را دریابد .
رویکرد معنا درمانی انسان را موجودی معنوی ، منحصر به فرد ، با قابلیت تغییر و تعالی معرفی می کند .
به عبارتی فرانکل انسان را موجودی متعالی و روحانی در نظر می گیرد که می تواند از جسم و پویایی روان خود فاصله گرفته ، آن ها را مورد ارزیابی قرار دهد ، تصمیم به عملی مستقل از این روان پویایی ها و منطبق با ارزش ها و معنا بگیرد .
به این شکل هر فرد انسانی ، موجودی مستقل خواهد بود ، که به واسطه محیط و تغییرات محیطی تغییر نمی کند ، بلکه ایده ها و ارزش ها ، رفتار و عملکرد او را رقم می زند . به معنای دیگر در این رویکرد انسان آزادی محدودی دارد . یعنی از قید شرایط آزاد نیست ، اما در واکنش به شرایط آزاد است . می تواند در برابر تحمیل محیط سرتسلیم فرود آورد ، یا در مقابل آن بیاستد .
معنا درمانی از سوی منتقدین ، رویکردی مبهم ، فاقد تعاریف روشن ، و بیش از حد استوار بر زندگی و تجربه شخصی فرانکل دانسته شده است . از نظر آنان ، معنا درمانی پایه نظری مستقلی برای خود ندارد . از سویی خود را شاخه ای مجزا از روانشناسی وجودی می داند .

درمان وجودی

روان درمانی وجودی :
درمانگران وجودی به مراجعان خود کمک می کنند که معنای زندگی خود و زنده بودن را پیدا کنند . این دیدگاه ریشه های فلسفی گسترده ای دارد .
ریشه ی رویکردهای درمانی وجودی ، به فلسفه ی وجودی بر میگردد . فلسفه ی وجودی بر آزادی انسان ها در تعبیر معنای زندگی خودشان تاکید دارد .
درمانگران وجودی هم می خواهند دنیای درونی و جریان تجربه های ذهنی مراجعان را درک کنند .
درواقع درمانگران وجودی تاکید زیادی بر آزادی و حق انتخاب فرد در زندگی دارند .
رولو می ، یکی از بنیان گذاران رویکرد وجودی ، می گوید که درمان در جلسات مشاوره در واقع دست و پا زدن مراجع بین آزادی و محدودیت های ناشی از سرنوشت آنهاست .
ما انسان ها در زندگی هم حق انتخاب و آزادی داریم اما از طرفی یک سری محدودیت ها در فیزیک خود ، ذهن خود و شرایط خود داریم و باید بین این ها تعادل ایجاد کنیم.
از نظر رولو می ، آزادی ، آرادی عمل انسان خوب است اما از طرفی هم می تواند ترسناک باشد . چون باعث میشود خودمان با ذهن و تصمیم خودمان معنای زندگیمان را کشف کنیم ، و از طرفی هم باعث میشود مسءول تصمیم های خود باشیم .
باید بین خود و اجتماع و دنیا تعادل ایجاد کنیم .
باید در تمامی ابعاد زندگی ۳ جنبه ی مهم را در نظر داشت : زیستی و مادی دنیا ، دیگران گه شامل اجتماع است ، و خودمان .
ما باید با جسارت تصمیم بگیریم و اضطراب های ناشی از تصمیم های خود را هم به جان بخریم .
میدانیم هر انتخابی پیامدی داریم و از پیامد بی خبریم هستیم برای همین از نظر
رولو می : تقلا و دست و پا زدن انسان بین قطب های متضاد اهمیت زیادی دارد در روان درمانی وجودی .
این تضادهای شخصیتی را اضطراب وجودی می گوید ‌.
انسان ها هم آزادند هم محدودیت دارند . هم منزوی هستند هم دارای ارتباط هستند ، وجود ما هم معنا است هم از طرفی بی معنا ، ما هم زندگی داریم هم مرگ . همه ی این تضاد ها باعث بروز اضطراب وجودی میشود .
قطب های متضاد وجود دارد اما باید با این اضطراب مسءولیت کنار بیاییم .
دروغ گفتن و عدم اصالت منبع اساسی آسیب روانی است . دروغ گفتن تنها راهی است که از می توانین ار طریق آن از نیستی و نسءولیت پذیری فرار کنیم و اضطراب وجودی بر ما تسلط پیدا نکند .دروغ گفتن یعنی قسمت هایی از دنیای خود را نادیده بگیریم ، تحریف کنیم و بر یک قسمت تاکید زیادی کنیم .
مثدا افراد برای فرار از مسءولیت روی می آورند به مواد مخدر . یا کارهای پرخطر کنند ، یا مثلا افراد پارانویید روی دیگران بیشتر تمرکز می کنند و معتقدند در دنیا افراد شرور زیادی وجود دارد .
رایج ترین سطح دروغ گفتن ، دروغ گفتن به دیگران است . مب توانیم تصویر غلطی در ذهن دیگران جا بندازیم . در واقعیت یک چیز هستیم اما وقتی با دیگران صحبت می کنیم خودمان را طور دیگری نشان می دهیم .
قصد مندی :
یک اصطلاح مهم است ‌ . یک نیروی فطری است که به ما اجازه می دهد برای هویت خودمان معنی بسازیم .
می توانیم تصمیم بگیریم خوب و بد را تشخیص دهیم و برای زندگی معنا ببخشیم . مثلا اگر معتقد باشیم آینده پوچ است و خود را مفعول بکنیم ، باعث می شود تصمیم گیری نکنیم . با این دروغ گفتن قصد مندی خود را سرکوب می کنیم .
چون دروغ گفتن منبع آسیب روانی ، صداقت و اصالت راه حل برطرف کردن نشانه ها است . بالا بردن آگاهی یکی از فرایندهای درمان است .
در درمان باید فرایندهایی را در نظر بگیریم که فرد بار دیگر خود را به صورت فاعل در نظر بگیرد . یعنی بتواند زندگی خودش را در نظر بگیرد . هدف این است که فرد به جایی برسد که خودش انتخاب کند و زندگی خودش را هدایت کند . هدف نهایی این است که فرد مسءولانه آگاهی پیدا کند .
روان درمانی وجودی می گوید تمامی مسءول زندگی با توست ، ظرفیت خودت را گسترش بده و زندگی خود را هدایت بکن .
در درمان وجودی بر فن و تکنیک تاکید نمیشود ، تمرکز و تاکید روی تجربیات هیجانی و احساسی بدنی مشکل ساز است .
درمانگر ، با رابطه سازی و درک همدلانه ، این جریان را تسهیل می کند ، تا مراجع بتواند بر تجربیات هیجانی خود آگاهی پیدا کند ، انتخاب های بهتری را ببیند و بتواند از ببن این انتخاب ها و راه حل ها ، تصمیم بگیرد .
البته درمانگران وجودی گاهی از تحلیل ، تفسیر و روش های روشنگری هم استفاده می کنند . یعنی کمی هم از تکنیک های روانکاوی هم استفاده می کنند . ویکتور فرانکل :
ویکتور فرانکل از پیشگامان روانشناسی وجود گرایی ، و بنیان گذار " تحلیل وجود " و روش درمانی مبتنی بر معنا می باشد .
فرانکل بر این باور بود که محور اصلی شخصیت انسان ، روح اوست . عناصر اصلی این ساحت روحی ، یعنی آزادی ، معنویت و مسءولیت ، راهنمای انسان برای داشتن حیاتی سعادتمندانه هستند .

https://t.me/proxy?server=23.88.26.60&port=4443&secret=FgMBAgABAAH8AwOG4kw63Q%3D%3D

اخر

شکله

۱۳

مشهور ترین نظریه در مورد اینکه چگونه نگرشها میتوانند رفتار عمدی را پیش بینی کنند
متعلق به آیسک آجزن و مارتین ،فیشباین معروف به نظریه رفتار برنامه ریزی شده است (آجزن و فیشباین (۱۹۸۰). طبق این نظریه وقتی مردم وقت کافی دارند تا درباره آنچه می خواهند انجام دهند ،اندیشه کنند بهترین پیش بینی کننده رفتار آنها قصد و نیت آنهاست، که قصد و نیت نیز به وسیلهٔ سه چیز تعیین میشوند نگرش آنها نسبت به رفتار خاص هنجارهای ذهنی آنها و کنترل رفتاری ادراک شده ۳ آنها شکل ۳-۳). اکنون هر یک از این سه عامل را اندکی بیشتر بررسی میکنیم نخست نگرشهای خاص: آنچه در اینجا حایز اهمیت است، نگرش کلی افراد نسبت به چیزی نیست بله منظور نگرش خاص و ویژه آنها نسبت به رفتار مورد نظر آنهاست. طبق نظریه رفتار برنامه ریزی شده تنها نگرش خاص نسبت به رفتار مورد نظر است که میتوان انتظار داشت آن رفتار را پیش بینی کند.

۱۲

شکل ٢-٣ الگوی فرایندی نگرش به رفتار نقل از بارون و بیرن، ۱۹۹۸، ص ۱۱۱).
بر طبق یک الگوی جدید در موقعیتهایی که ما وقت لازم برای تفکر مستدل را نداریم نگرشها به صورت زیر رفتار ما را هدایت میکنند.

۱۱

اثر می کند. طبق نظریه الگوی فرایندی نگرش به رفتار جریان کار چیزی است شبیه به این یک رویداد نگرشی را میانگیزد؛ نگرش وقتی برانگیخته شد ادراکهای ما را از شیء یا موضوع نگرش تحت تأثیر قرار میدهد. همزمان دانش ما درباره آنچه در چنین موقعیتی مناسب است (یعنی اطلاع ما از هنجارهای اجتماعی مختلف نیز فعال میشود. نگرش ما و این اطلاعات ذخیره شده درباره آنچه در این موقعیت مناسب و مورد انتظار است، تعریف ما از این رویداد را شکل میدهد؛ و این تعریف یا ادراک به نوبۀ خود، رفتار ما را تحت تأثیر قرار میدهد.

10



٦. عوامل شخصی نیز که نشانگر تفاوتهای فردی از نظر رابطهٔ نگرشها و رفتار است در این رابطه نقش دارند معلوم شده است کسانی که از نظر خود - نظارت گری ضعیف ترند، نگرش آنها برای رفتارشان پیش بینی کننده دقیق تری است عامل دیگر نیاز به شناخت است. کسانی که نیاز به شناخت در آنها قوی است نگرشهای قوی تری کسب میکنند که این نگرشها پیش بینی کننده معتبری برای رفتارهای آنهاست.
۷. اینکه نگرشها چگونه بر رفتارها اثر میکنند در چهارچوب دو نظریه مورد بحث قرار گرفته است یکی الگوی فرایندی نگرش به رفتار است که برای پیش بینی رفتارهای غیرارادی و فوری به کار میرود و دیگری الگوی رفتار برنامه ریزی شده که پیش بینی رفتارهای ارادی به وسیله نگرشها را تبیین میکند در واقع این دو الگو جنبه های رفتاری نگرش و رفتار را بررسی میکنند.

9



جنبه های شخصی نگرش و رفتار آیا پیوند نگرش رفتار در بعضی افراد قوی تر از بعضی دیگر است؟ تا اینجا ما به رابطه نگرش و رفتار به صورتی کلی پرداخته ایم، چنانکه گویی این رابطه برای همۀ افراد آدمی یکسان است. به عبارت روشنتر ما در اینجا تفاوتهای فردی میان افراد، یعنی این احتمال را که ممکن است رابطۀ نگرش - رفتار در بعضی افراد قوی تر از
بعضی دیگر باشد، نادیده گرفته ایم. آیا این کار درستی بوده است؟ تحقیقات روزافزون به این پرسش پاسخ منفی میدهند به ویژه چنین به نظر می آید که نگرشها رفتار کسانی را که از نظر خود - نظارت گری ضعیف اند ،یعنی افرادی که از نگرشهای خود به عنوان راهنمایی مهم برای رفتار خود استفاده میکنند بهتر پیش بینی میکنند تا رفتار افرادی را که خود نظارت گرانی قوی باشند دوبونو) و ،اسنایدر (۱۹۹۵) در تحقیقات دیگری که درباره نقش تعدیل کننده خود نظارت ،گری در رابطه بین نگرشهای مخالف تبعیض و ارائه دادخواست به یک دادگاه ساختگی علیه یک مورد تبعیض برمبنای جنسیت انجام گرفت، هر چند همبستگی به دست آمده در حد متوسط بود، همبستگی نگرش - رفتار در مورد کسانی که نمرات آنها در مقیاس خود نظارت گری آنها را شدیداً نسبت به وابستگی رفتارشان به نگرشهایشان حساس نشان میداد به مراتب قوی تر بود اما مطالعات دیگر نتواستهاند همین نتیجه را به دست آورند