خواب


خواب ديدم اينجايي پيشم نشستي

دستاتو توي دست من گذاشتي

خواب ديدم اين بار ميموني نمي ري

تو گوشم از عشق ميگي و مي خوني

بهار بودو عشق بودشو شقايق

من بودمو تو بودي و يه قايق

چه خوابي بود چه حال و احوالي بود

عجب هوايـــــي، شب و مهتابي بود



اليكا سلطان زاده

مرگ من

سلام

شرمنده ام بابت كم بودن هايم

اول اينكه دوستاني كه وبلاگ قافله ي عمر رو لينك كرده اند لطفا خبر بدند كه من هم لينكشون كنم.. زيرا در بعضي از وبلاگ ها ميبينم كه بي خبر لينك شده ام.

و دوم اينكه اخيرا كارم زياد شده اگر گاهي دير به دير مي آيم مرا عفو كنيد.

و در پايان از دوستاني كه به يادم هستند و برايم كامنت هاي زيبا ميگذارند خالصانه و صميمانه سپاسگذارم.



شهر تنها بود ... من تنها،

عشق من تنها ..

و من تنهاتر از تنها ... تنها ... خيلي تنها ..!

باد ميپيچيد ... هوا تنها

نيمكت پارك ... هماره اشك مي باريد بر قلبم،

و قلبم زير باران عشقش، ناله مي كرد

ناله مي كرد، زجه مي زد، چنگ مي زد بر در و ديوار سينه

صداي بانگ الله و اكبر بود .. اشك بود

من و نيمكت پارك تك و تنها

او بي من ... من بي او

آه ... اشكم نعره ميزد ... داد ميزد

داد ميزد ... سينه ام فرياد ميزد



اليكا سلطان زاده

باز كن مرا


واژه به واژه ... كلمه به كلمه ... سطر به سطر

جاي داده ام خودم را درون دفتري پر از شعر و نقاشي

مرا ... احساس مرا ... هويت مرا ...

بخوان

مرا بخوانم ... حسّم كن لا به لاي ترانه هايم

جستجويم كن ورق به ورق

مي دانم كه مي بابي ام

درون نقاشي هايم ... بين هر واژه  هر كلمه  هر ورق

نفس نفس مي زنم برايت

باز كن مرا و بخوانم

من ... خودم را درون ترانه هايم جاي داده ام



اليكا سلطان زاده

دوستان خوبم

درودی بیکران بر دوستان باوفایم

عذر مرا پذیرا باشید برای تاخیر بروز کردن وبلاگ، مدتی کارم زیاد بود و احوالم ناخوش... اما در هر حالی باشم به دوستانم سر میزنم.

"ایام محرم رو به همه ی شما عزیزان تسلیت عرض می نمایم"

میخواهم از بعضی دوستان تشکر کنم...

بعضی از دوستان آمدند و بعد از مدتی مرا فراموش کردند و رفتند. اما در این میان کسانی هم بودند که با وجود اینکه بعضی وقتها مشکلی برایم پیش می آمد و نمیتوانستم نت بیایم می آمدند و با شعرهای زیباشون من رو خوشحال کردند. از شما عزیزان کمال تشکر را دارم و شادمانم از بودنتان.

حانیه (چشم ها این زبان خاموش عشق) . آرش پیمان . مصطفی (عطر تن تو) . امیرحسین (سپیدار آبی) . علی نخعی . فرزان انگار (داستان های روزان داستان های شبانه) . سید سجاد درویشی . فرامرز (خلوت دل) . فرح (فرهیخته بهبهان) . منصور قلیزاده (داستان های کوتاه) . رضا (نابخشوده2) . شاهین رحیمی . سید محمدرضا هاشمی زاده


گم شده ام میان آرواره های قدیمی دنیا

هرچه می جویم  دورتر می شوم

هرچه می روم  گم تر می شوم

صدا ، صدای جغدان و خفاشان است

و دیگر هیچ ...

سنگین سنگین بر دوش می کشم جسم خویش را

های های  اشک میریزم



الیکا سلطان زاده

زمستاني گرم

به ياد مي آورم زمستاني را كه در كنارت داغ ِ داغ بودم آدم برفيه من


در آن زمستان ِ سرد سوختم از گرماي عشقت


و من به جاي تو در پايان


آب شدم ...


يادش بخير





اليكا سلطان زاده

ورقي ديگر از دفترم


سوز و گداز


باز دلم هواي نوشتن كرده. نوشتن از زيبايي هاي آسمان و ستارگانش كه مي درخشند، توي ايوان دراز مي كشم... و سكوتي كه پر از اميد است. من در لحظه ي ناب... حس پرواز دارم و دلم مي تابد مثل خورشيد پر از نور خداست. زوزه ي باد مي پيچد و پيامش كه مي گويد... عزيزان دلم... گوش كنيد: خدا همين نزديكيست حس كنيد...

رعد و برق آسمان، گريه ي ابر روي زمين... گويي گم شده ام... در آسمان در ماه و ستارگانش.

در كهكشاني بي انتها فرو رفته ام، در قعر اقيانوسي عميق و تاريك من گم شده ام. در دنياي تنهايي خود و شبهاي ابري...

گاه دلم ميخواهد رها شوم در آسمان، خواستن توانستن است مي دانم.

و من هم مي روم اي دوست روزي غريبانه بدين سان كم شود از جمعتان اين فرد ديوانه !

فقط بعد من اينجا چه خواهد شد !؟ و با اين خاطرات من چه خواهد كرد اين خانه !؟



اليكا سلطان زاده

92.5.8

اطلاعيه

سلام دوستان عزيزم


از این که مرا سرافراز کرده و از وبلاگ این حقیر بازدید می کنید بی نهایت از شما سپاسگزارم

و به اطلاع شما دوستان عزیز می رسانم که از طرف بنده هیچ کامنتی به جز اظهار نظر در مورد

متن آثار و اشعار شما و یا دعوت از شما دوستان برای خوانش اشعارم ارسال نشده و نمی شود

و اگر یادداشتی از طرف من با عنوانی غیر از این دریافت کردید از طرف من نیست البته دوستاني كه پيام خصوصي ميگذارند جوابشون رو خصوصي ميدهم اما هرگونه پيام بي معني از طرف بنده دريافت كرديد من نيستم

اخیرا یکی دو مورد مشاهده شده که شخصی یا اشخاصی اقدام به فرستادن کامنت هایی از طرف

من به دوستانم کرده اند و با نام هاي دوستانم كامنت ميگذارند که دعا می کنم خداوند بیماری روحی این قبیل افراد را هم شفا دهد

با تشکر از شما دوستان گرامی

ليلا در سوگ نشست


سلام عزيزانم... دوستان با وفايم


ليلا دوست 18 ساله ي من پدرش رو از دست داد

2 شب پيش سكته قلبي كرد

دلم برايش تكه تكه شد و قلبم داغون....

خيلي خوب ميتونم دركش كنم... 18 سال پيش من هم بي پدر شدم

ليلاي عزيزم درون اين جهان مجازي نيست

اما دوستان براي اين پدر خوب يك فاتحه بفرستيد بخدا ثواب داره

" ليلاي نازم فوت ناگهاني پدرت رو تسليت ميگم "

خدايا به اين خانواده ي درد كشيده صبر بده

آمين

خيانت


مثل آوار
فرو ريخت بر سرم
آرزو هايم
عاشقي هايم
در آن لحظه تنم خشكيد

ببين دستام مي لرزند
و قلبم سوگوارم شد
هزاران تكه شد بالم....
ولي افسوس...
نمي داند چه با من كرد
مرا بازيچه ي خود كرد

خداياااا
بازسازم كن

نزار با غصه اي پر درد
در اين تنهاييه مطلق
بميرم جان دهم با غم

خداياااا
بازسازم كن



اليكا سلطان زاده
1392.5.28

ورقی دیگر

ورقی از دفتر شعرم


این عکس رو از دفتر شعرم انداختم، چون دستخطم خوب نیست شعرم رو زیر عکس می نویسم:

نام شعر: دفتر بیچاره ی من

سراینده: الیکا سلطان زاده

 

قدم هایم را می شمارم ...

ساعت ها ...

میان دفترم راه می روم......

و گهگاهی قطره ای اشک

می سوزاند گونه هایم را

آه ... دفتر بیچاره ی من

نمی دانم چطور تاب می آورد

میان اینهمه درد... اینهمه آه... اینهمه اشک...

گاهی دلم میخواهد بغلش کنم

بچسبانمش به سینه ام

و آرام در گوشش بگویم:

دوام بیار عزیزم... دوام بیار

خلاصه

تمام می شویم... من و جوهر قلمم، هر دو

تمام می شویم

از خودم دلگیرم

گاه با خود می اندیشم

که چه شد اینگونه ورق خورد تقدیرم

که چرا از همه دنیا سیرم

که چرا از خودمم دلگیرم؟

فال کولی که پر از امید بود.....

فال فنجان پر از قهوه چه شد؟

 چه شد آن آس دلم بین ورق؟

آن کسانی که دم از عشق زدند

چه شد آخر

تا به مقصد رسیدن جا زدن!!

 

91.06.16

الیکا سلطان زاده

روز میلادم

من یک زن خردادیم...

یک زن وفادار.

زیاد تغییر نکردم

فقط کمی بیشتر از قبل تنهاتر...

تلخ تر....

غمگین تر....

افسرده تر...

وای مادر...

نفس به سختی میکشم...

خسته ام از این جسم خاکی...

دیگر نمی کشم مادر....

در این روز مرا  به دنیا آوردی

و نمیدانستی دنیا مرا  سیاهپوش خنده های کودکانه ام میکند....

و نمیدانستی اشک میشودهمدم لحظه هایم....

و نمیدانستی من طلسم میشوم به تنهایی.

من امروز معجزه میخواهم.

که نه چندان کوچک،

بلکه به اندازه 26 سال تنهاییم.

من نیست شدم مادر

 

روز میلادم، روز طپش قلبم،

روز بی کسی هایم مبارک.

 

الیکا سلطان زاده

1392.3.12

 

روز پدر مبارک

روز پدر مبارک

مرد شهر من سلام

سلامی به وسعت تنهایی ات

به اندازه تمام اشکهایی که نریخته ای

تمام حرفهایی که نزدی

راستی آرش را میشناسی؟

همان که کمانگیر و کماندار بود...... پدرت.....

تو از جنس آرشی

از نسل سیاووشان سرزمینت

با تمام دردی که داری

با بزرگی غمی که به دوش میکشی

تو فرزند همین خاکی....همان پدر....

نمی دانم کدامین روح شیطانی

تو را به چشم بد ضحاکی می نماید

آری.... درد بزرگیست مرد بودن و در بند بودن

درد بزرگیست زجر آوارگی را مهمان سفره خانواده کردن

آری.......   مرد  دردهای بزرگ

در بند بودن درد بزرگیست

لالا لالا بخواب آروم جونم

لالا لالا بخواب دردت بجونم

از شادیهای کودکانه ات بگویم؟!

از خانه ای که سقفش آسمان است ؟!

از دلی که در حسرت آرزوهایت پیر شد؟!

از لباسی که نداری؟!از غذایی که نمیخوری؟!

از چه بگویم؟! از غم ات؟! از غربتت؟!

یا از دردهای خماری ات؟!

از چهار راههای شهرم بگویم

که هر روز تصویر تو را به چشم می کشد؟!

از سرمای استخوان سوز زمستان؟

یا از گرمای طاقت فرسای تابستان؟

یا روزمره گیهای هر روزه؟

از دستان کوچکت بگویم؟

از چشمهای معصومت؟

از توان نداشته ات؟

از چه بگویم؟ از بی تفاوتی ام؟

از بی تفاوتی شهرت؟

تو را ، دنیا را، لحظه را، ساعت را، ثانیه را،

معصومیت چشمان توست.

لالا لالا بخواب آروم جونم

لالا لالا بخواب دردت بجونم


الیکا سلطان زاده

2.3.92

روز زن مبارک

بانو
بانو دلم كنار دلت مي تپد
بانو من داغدار شانه هايت تا به ابد ميمانم
غم دنيا را به دوش ميكشي
ارادت مرا به قلب دريايي پر دردت برسان
بانو شرمسارم
من بانو شرمسار ترينم
بخاطر تمام بي عدالتي ها


" اليكا "
1392.2.11

دکلمه

سلام دوستان

يک دكلمه ی جديد با صدای خودم  گذاشتم.

اميدوارم خوشتون بياد.

قربانی غرور با صدای الیکا :

 

الیکا - قربانی غرور

تکه ای از ذهن پریشان الیکا - 2

آری....

حرفت را قبول دارم

می گویی " از پشت كوه آمده ام ؟

آری....

من ، گاهی ميان اين آدم ها

گم می شوم.....

 

الیکا سلطان زاده

۹۱.۱۲.۲۰

 

norooze1392

dorood bar iraan va iraani

saale jadid bar hameye shomaa azizaan mobaarak

تکه ای از ذهن پریشان الیکا - 1

 
روزگار

نمک برای چه !؟

خواهان صدای زخم های بی نظیر جسم و روح منی!؟

بیهوده نکوش...

نمکت کاری نیست..

تمام وجودم لال شده است...

 

تکه ای از ذهن پریشان الیکا.1391

عقده

 

 

 

خدااااااااااااااااااااااااااااااااااا

عقده ی "زندگی کردن" دارم

به سبک خودم!

 

 

 

آهنگ کابوس ، با صدای مصطفی ابراهیمی

درود و فراوان درود

 

هنرمند خوش صدا و موفق

 

در حال بستنه آلبوم پاپ خود است.. "مصطفی ابراهیمی"

 

فعلآ از احساس زیبای این هنرمند آریایی در آهنگی با نام کابوس لذت ببرید تا کارهای دیگر ایشون به دستم برسه.

 

این هم وبلاگ آقای ابراهیمی:

 

http://takbidemajnoon.blogfa.com

 

برای دانلود موزیک بر روی اسم ایشون که در پایین عکس قرار داره کلیک کنید:

 

http://takbidemajnoon.blogfa.com

 

مصطفی ابراهیمی 

صدای من

به نام حق

درود به دوستان عزیز و با محبت قافله ی عمر، امیدوارم حالتون خوب باشه عزیزانم.

این هم آدرس فیس بوک من: www.fb.com/elika.soltanzadeh

 

کارو

 

مگر من چه می خواستم

 

رهنورد خسته ام

 

یادگاری

 

با صدای:  الیکا سلطان زاده

 

با عرض پوزش از همهٔ دوستانی که به سایت رضا نامدار مراجعه کردند و سایت باز نشده و برایم پیغام گذاشتید ،علت باز نشدن سایت رفتن آقای نامدار از ایران و بسته شدن سایت ایشان می‌باشد،از این پس دوستان خوبم میتوانند صدای الیکا را در وبلاگ خودم بشنوند  سپاسگزارم

من

از نبش قبر سکوت چه می خواهی ؟؟؟

 

چندیست این سوال را از خودم می پرسم...

سکوت...

این کلمه ی سنگین و پر از گفته های ناگفته...

هنوز جوابی برای سوالم پیدا نکردم اما یقین دارم جواب خودش به سراغم می آید

پس منتظرم......

قربانی غرور

دخترک خندید و پسرک ماتش برد!
که به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیده
باغبان از پی او تند دوید. به خیالش می خواست، حرمت باغچه و دختر کم سالش را از پسرک پس گیرد! غضب آلود به او غیضی کرد! این وسط من بودم، سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم. من که پیغمبر عشقی معصوم، بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق و لب و دندان تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم. و به خاک افتادم. چون رسولی ناکام! هر دو را بغض ربود، رفت ولی زیر لب این را می گفت:" او یقینأ پی معشوق خودش می آید!" پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:" مطمعنأ که پشیمان شده بر می گردد!" سالهاست که پوسیده ام آرام آرام! عشق قربانی غرور است هنوز! جسم من تجزیه شد ساده ولی ذراتم، همه اندیشه کنان غرق در این پندارند: این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت

" الیکا "

سفره خالی

یاد دارم درغروبی سرد سرد٬

می گذشت ازخونه ی ما دوره گرد٬

داد میزد: کهنه قالی میخرم٬

دسته دوم جنس عالی میخرم٬

کاسه و ظرف سفالی میخرم٬

گر نداری کوزه خالی میخرم٬

اشک در چشمان بابا حلقه زد٬

عاقبت آهی کشید بغضش شکست٬

اول ماه است و نان در سفره نیست٬

ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟

بوی نان تازه هوشم برده بود٬

اتفاقا مادرم هم روزه بود٬

خواهرم بی روسری بیرون دوید٬

گفت آقا سفره خالی میخرید؟

 

الیکا

الیکا

 

 

کاهگل باران خورده

این . . .

بوی زندگی من است........

 

شعر دانه های برف

روی دفترم راه میروم

سطر به سطر،

خورشید که زیر پایم سُر خورد

و برف بارید

دانستم که تو نیستی تا

برای هر دانه برف شعری بگویی

و من برای به خاطر سپردنشان

یک قرن زمستان را در حافظه ام کم بیاورم

و تو بهانه از سربگیری که

شعرهایم را در چشمهایت جا گذاشته بودم

الیکا.س

سایه نیستم اما حقیقت هم ندارم!

 

ELIKA

الیکا

elika.s

اگر دیدی مرا در کنج دیوار، دو زانو در بغل،

 دستای بسته..اگر دیدی یه گوشه کنج لونه بدونه سرپناه،

 حتی یه دونه...نشستم با دهانی خشک و بسته،

 اگر دیدی پرِ پرواز ندارم مِثالِ ابرِ تنهایی میبارم..

 بدون بی تو دلم خیلی گرفته، قرارِ این روزا

 بدونِ تو تنهای تنها جون بدم

 بی تو بمیرم.

 

ELIKA