مردن تدریجی خیالم...

 

فصل زمستان از سرما آبستن است

و

دیر رسیدن قابله ...

بهارِ خیالم را به انتظار می گذارد

حرفهای من ...

 

هراسم از نبودنت

ترسم از بودنم

نه باده ای که سردَهم مستی

نه هوشیاری که به آن خوش کنم دل

سهم من از تو

همان بِه که همیشه پنهان باشد

***

آرام از لب بام زندگی می گذرم

با او حرفها دارم

دل گرفته ام زندگی

ساحلت در همین نزدیکی ست

ولی آسمانت ابریست

بی نیازم کن به نور

بی مسیر

بی اختیار

در پی او ...

در پی زخمهای فراموشی

جراحتهای ، محتاج التیام

به دنبال فریادها

فریادهای بی کسی

***

ای دوست، ای رفیق...

شاخه ای تکیده

راههای نرفته

دلهای خسته

آرزوی چه در سر دارم؟

گل ابریشم؟

راه بی پایان؟

دلدادهء بی دل؟

خودخواهیم تا به کِی؟

دلدادگی ام تا به کجا؟

چگونه شرح دهم ، عمق سکوتم را

وقتی نقاشی تنهایی ام را

با نگاهت پاک کردی

عهدی نبستی برای ماندنت

بی عهد ...

تکیه زدم بر شانه هایت

میان قهقهه زمین و آسمان

مانده ام تا زمانیکه بمانی ...

 

 

 

میلاد حضرت علی (ع) مبارکباد ...

 

 

می خواست قلم نقطهء ضعفش بنگارد        بیچاره ندانست علی نقطه ندارد

 

تو همانی که بهار را برایم به ارمغان آوردی

من همان کودکی هستم که روزهایم را با تو شمارش می کردم

وامروز هم که تو نیستی ، شمارش روزهایم تکراریست

وامروز چقدر جای خالیت را احساس میکنم

به دستهای پینه بسته ات می اندیشم

من با وجود تو هیچگاه نفهمیدم

وقتی می نوشتند ...

((بابا مثل هر شب نان ندارد

سارا به سین سفره مان ایمان ندارد

بعد از آن تصمیم کبری ،

ابرها هم

یا سیل می بارد یا باران ندارد

بابا، انار و سیب و نان را می نویسد

حتی برای خواندنش توان ندارد

انگار بابا هم کلاس اولیهاست

هی می نویسد این ندارد، آن ندارد

بنویس کی آن مرد در باران آید

این انتظار خیسمان پایان ندارد

برادر گوش کن ، نقطه سرخط

بنویس بابا مثل هر شب نان ندارد))

.

.

.

تو مثل مادر برایم لالایی نخواندی

قصه نگفتی ...

غرور مردانه را برای بار اول

در چشمهای تو جستجو کردم

بابا ، با من بود

وقتی با آغوش گرمش

می خندید و

تنها درخواستش ، بوسه بود 

بابا همان تکیه گاهم بود

و من همان کودک 7 ساله

که بر روی شانه هایش

دنیا را فتح می کردم ...

 

سلام

میلاد با سعادتِ مولود کعبه ، حیدر کرار، علی ابن ابیطالب و همچنین روز پدر رابه همه دوستان و پدران ، مخصوصاً پدر خودم ، هر چند که مدتهاست در بین ما نیست و هر روز بودنش را بیشتر نیازمندم و جای خالیش را همیشه حس میکنم ، و به مصطفی عزیزم که همیشه وجودش را سپاسگزارم تبریک و تهنیت میگویم ،