...

 

احساسی باکره

قلبی پاک و ترک نخورده

وجدانی آسوده در آغوش تو

در آن لرزش پُر شور ِ شبانه

 

تو را فریاد بزنم ؟ تا سر حَدِّ جنون

تا تارهای صوتی من

بالا بیاورد

احساسی پُر خون

 

کاش، کاش آدم برفی بودی

تا بی هیچ خط ِ  ممنوعی

سرمای وجودت را در آغوش می گرفتم

عطش و گرمای تنم را پایین می آوردی

 

دلم می گیرد از این زمانه

از خودخواهی های کودکانه

می شنوی صدای رفتنم را؟

همچون به آرامی صدای رودخانه ...

 

تقصیر من نیست،  که این بغض اگر می شکستی

می شنید طنین خوش آواز خواستنم را

کاش طعم اشکهایم را می چشیدی

تا بدانی چقدر دلتنگتم در این فاصله ء کوتاه

 

دیدن خواب تو ...

دیشب برای اولین بار

احساست کردم

با غمی درون چشمهایت

با آغوشی اَمن برای

دلهره هایم

 

مهتاب خانوم

دراز کرده بود

دستهای سفیدش را برای نوازش

لحظه هایم با تو

 

ستاره کِش های آسمون

بی صبرانه تلاش می کردند

برای بی انتها شدن شب ِ من

 

فرشته های مهربون

چادر ِ شب رو جمع نکردند

تا من اسیر سرمای

بی تو نشوم

 

صدای منظم نفسهایت در کنارم

لالایی بود که برعکس خواب را

از دیدهء من می رُ بوود

 

دلم می خواست در این شب

خورشیدی شوم

که هیچگاه طلوع نکرد

و حسرت ِ سپیده دم را

بَرد ِل ِ روزنه های روزگار

باقی می گذاشت

 

عجیب بوی تورا می خواهم

همراه با باران

و

بدون ترس از رنگین کمان

*    *   *

 

نازنینم

به هوسهای کودکانه این دختر نخند

که او

کاکائو تلخ می خواهد و

صدای آرام شجریان ...