دستهایت را قلاب کن می خواهم با لا بروم ، بالا و بالاتر تا به خدا برسم
می دانی ، ابرها روی گوشهای خدا نشسته اند و صدایم را نمی شنود می خواهم بالا بروم و حرفهایم را در گوشهایش فریاد بزنم
می شنوی خدااااااااااااااااااااااااااااااااا
می خواهم نقاشی حضورم را کمرنگ کنی تا در این دنیا بیرنگ شوم سفید ِ سفید ...
سایه ام را گم کرده ام مرا جای خورشید می نِشانی !!!!
اصلا، تو تنهایی را می توانی معنی کنی ؟ می دانی چند بخش است تن + ها + یی ... می دانم که نمی دانی چون تو خدایی و من ...
رو به آسمان سنگ پرتاب می کنم ، نه فرشته ای می افتد و می میرد ، نه خدایی زخمی می شود و سنگها به سوی خودم بر می گردند با سرعت هرچه تمامتر...
خدایا تو چقدر بزرگی و من کوچک ، آسمانت می بارد و من بارون اشکهایت را احساس می کنم وقتی برای من می باری
دلتنگی خدا، از من ؟ می خواهم سر در گریبانت گذارم دستهایت را دراز کن و مرا به سوی خود بالا بکش که من محتاجم و تو بی نیاز ...
بسم ربّ الحسین
سلام علیکم
وبلاگ خوبی دارید ـ دل نوشته های زیبا و دوست داشتنی آنهم برای معبود
خوب ببین و نیک تر بنگر تا قلّادهء دنیا را بر گردنشان ببینی و سر رشتهء قلّاده را که در دست شیطان است.....
منتظر حضور شما
التماس دعا
علی علی
شمع دانی به دم مرگ به پروانه چه گفت
گفت ای عاشق بیچاره فراموش شوی
سوخت پروانه ولی خوب جوابش را داد
گفت طولی نکشد تو نیز فراموش شوی
مطلب زیبایی بود
نمی دونستم نویسنده هم هستی
عالی بود
موفق باشی
« درود و فراوان درود »
[گل][گل][گل][گل][گل][گل]
چه گریزیست ز من ؟
چه شتابیست به راه ؟
به چه خواهی بردن ؟
در شبی اینهمه، تاریک پناه ؟
مرمرین پله ی آن غرفه ی عاج !
ای دریغا که ز ما بَس دور است
لحظه ها را دریاب
چشم فردا کور است
نه چراغیست در آن پایان
هر چه از دور نمایان است
شاید آن نقطه ی نورانی
چشم گرگان بیابان است.
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
« تا درودی دیگر بدرود »
سلام عزیزم
این اولین آپی بود که من اول نشدم
ولی تو تنها نیستی عزیزم
من هرجا باشم و تو هر جایی که باشی ، مطمئن باش قلبم تو را همراهی خواهد کرد ، در هر زمان
سلام
تو دیگه چرا؟
سیاههههههههههههههههههههههههه
آروم باش
درود
بدرود
سلام
خدا تنهاست شاید ما وقتی که تنها می شویم یاد او می کنیم
خدا همیشه دانا و شنواست ابرها را ما بالای سر خود درست کرده ایم و نمی توانیم آسمان صاف و فرشته ها و رحت الهی را ببینیم هر چند که غرق در آن هستیم
خدایا دوستان خوبم ا سپاس
خدایا تن سالمم را سپاس
خدایا پدر و مادر خوبم را سپاس
خدا همسر و فرزندان خوبم را سپاس
خدایا همه داشته ها و نداشته هایم را سپاس
...
تو فرستادی ،
نگاه ساکت باران به روی صورتم دزدانه میلغزد ،
ولی نمی داند که من دریایی از دردم
به ظاهر گر چه میخندم
ولی اندر سکوتی تلخ می گریم .
چه کسی می داند که تو در پیله تنهایی خود تنهایی؟
چه کسی می داند که تو در حسرت یک روزنه در فردایی ؟
پیله ات را بگشا
تو به اندازه ی یک پروانه زیبایی ...
حرف های اصیل حرف هایی نیستند که برای شنیدن زده می شوند . حرف هایی هستند که برای زدن, زده می شوند . نوشته های اصیل نوشته هایی نیستند که برای خواندن نوشته می شوند . نوشته هایی اند که برای نوشتن, نوشته می شوند.
تو رو خدا شما حالتان خوب باشد و ریلکس!
ما احتیاجات شما را نمی توانیم رفع کنیم....
شما را به قهوه دعوت میکنیم
خداوند عادل است. او ما را به سنگ خشم خود نوازش میکند و در حجم غصه های زخمی، زخم ما را به نمک شستشو می دهد و در خونابه های اشک هایمان بر چشممان اسید میریزد و عادلانه برای تمام اینها برایمان اشک آسمانی میریزد ... و چه کسی میداند، چه کسی می فهمد که این عدالت تمام، حق ماست!!!
ساناز عزیز همیشه برای ما زیبا و ماندگار بنویس
سلام عزیز و تشکر از لطف...
دلم برای خدایم همیشه میسوزد...
در حد خودم لذت بردم هر چند در حال حاضر برف پارو کردن هیچ حس شاعرانه ای برام نگذاشته!
خوش باشید ...
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][لبخند]
خیلی خوشحالم کردی که سر زدی بازم بیا کلبه ما رو با صفا کن............
شاد باشی عزیزم....
ویرانه نه انست که جمشید بنا کرد ویرانه نه انست که فرهاد فروریخت ویرانه دل ماست که با هر نگه یار صد بار بنا شد صد بار فروریخت ,,
[گل][گل][گل][گل][گل][لبخند] duste man az iran ham benevis
سلام
گاهی منم فکر می کنم خدا صدام را نمی شنوه. گاهی هرچی بد و بیراه بلدم نثارش می کنم . اما همون موقع حس می کنم داره بهم لبخند میزنه. انگار نمی خواد قهر کنه. نمی خواد دلگیر بشه .
دلتنگی ات را زیبا رسم کردی. مطمئنم برای من و برای خیلی ها قابل لمسه احساس قشنگت .
منم به روزم با تکراریها. اگر از خوندن حرفهای تکراری خسته ات نمی کنه مهمانم باش
تا بعد ...
سلام
یک دنیا ممنونم از هم دردیتون..
به امید دیدار دوباره!
همیشه ایام به کام..
کاش رویا هایمان روزی حقیقت می شدند...
تنگنای سینه ها دشت محبت می شدند...
سادگی مهر و صفا قانون انسان بودن است...
کاش قانونهایمان یک دم رعایت می شدند ..
.اشکهای همدلی از روی مکر است و فریب ...
،کاش روزی چشم هامان با صداقت می شدند...
گاهی از غم می شود ویران تر از ویران دلم ...،
کاشکی دلها همه مردانه قسمت میشدند
نیایش با خدا ، از هر نقد و نظری مبراست .
خدا گوش می دهد . تو بگو !
نیایش با خدا ، از نقد و نظر مبراست .
خدا گوش می کند / تو بگو !
سلام عزیزم..خیلی قشنگ بود ..مرسی
سایه ام را گم کرده ام مرا جای خورشید می نِشانی !!!!
من اگر سایه خویشم یارب
روح آواره من کیست؟کجاست؟
..
اگر چه طاعت بسی ندارم
در دو جهان جز تو کسی ندارم
...
اگر از پایان گرفتن غم هایت نا امید شده ای
به خاطر بیاور که
زیباترین صبحی را که تا بحال تجربه کرده ای مدیون صبرت در برابر سیاه ترین شبی هستی که هیچ دلیلی برای تمام شدن نمی یاقت
************
سلام عزیزم
خوبی
قشنگ بود موفق باشی
و خدا به همراهت
رویت به روی ما نکنی حکم از آن توست ...
salam webloge jalebi dari khili khoshhal misham age be manam sarbezani rasti nazaret ba tabadole link che؟
kas lahzehaye ba to boudanam anghadr tolani bood ke baraye bi to mandan vaghti nemimand
حکم سنگینی نیست ساناز عزیز، حکم موزونیست! تنها مسئله اینجاست که کالبد ترازوی سنجش ما با او یکی نیست! احساس هم واسطه ای بیش نیست ...
سوگند می خورم.
گرفتگی ام از باران هم،
آبی تر است ...
قبول نیست
قبول نیست
من باید اول بشم
ساناز من
خدا هست
همین نزدیکی
داره نگات میکنه
فرشته ها هم دارن نگات میکنن
ساناز عزیز
همه چیز درست میشه
باور کن که درست میشه
این نوشته تو خیلی دوست دارم
خیلی
تو از دلت حرف میزنی
برای همینه که این قدر به دل میشینه
بیش تر بنویس
بیشتر بخون
موفق باشی
آشنا بود صدا مثل هوا با تن برگ
مادرم در خواب است
و منوچهر و پروانه و شاید همه مردم شهر
شب خرداد به آرامی یک مرثیه از روی سر ثانیه ها می گذرد
ونسیمی خنک از حاشیه سبز پتو خواب مرا می روبد
بوی هجرت می آید
بالش من پر آواز پر چلچله ها ست
صبح خواهد شد
و به این کاسه آب
آسمان هجرت خواهد کرد
باید امشب بروم
من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
حرفی از جنس زمان نشنیدم
هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد
هیچ کس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت
من به اندازه یک ابر دلم میگیرد
وقتی از پنجره می بینم حوری
دختر بالغ همسایه
پای کمیابترین نارون روی زمین
فقه می خواند
چیزهایی هم هست لحظه هایی پر اوج
مثلا شاعره ای را دیدم
آنچنان محو تماشای فضا بود که در چشمانش
آسمان تخم گذاشت
و شبی از شب ها
مردی از من پرسید
تا طلوع انگور چند ساعت راه است ؟
باید امشب بروم
باید امشب چمدانی را
که به اندازه پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم
و به سمتی بروم
که درختان حماسی پیداست
رو به آن وسعت بی واژه که همواره مرا می خواند
یک نفر باز صدا زد : سهراب
کفش هایم کو؟
سالها باغ و بهارم همه تاراج خزان
سینه ام پر شده از ناله غمهای غریب
دیدن روی گل و سیر چمن نیست بهار
به خدا بی رخ معشوق گناه است گناه
آن بهار است که بعد از غم جانسوز فراق
به هم آمیزد ناگه دو تبسم دو نگاه
سلام
چرا فرق میکنه
چیزی که به قیمت جان من تموم شد سعی کن تا هنوز به طور کامل وارد این فضا نشدی خودتو رها کنی ممنون میشم که این کار رو انجام بدی راهشم اینه که یک هفته ننویسی
درود
بدرود
دلم می خواد رو حرفم حساب باز کنی
این ابرها برای تو بالش کن و بخواب
ماه عزیز، ماه جوان، ماه مهربان!
عزیزم سلام
زیبابود و غم انگیزتر از همیشه!
ازت ممنونم برای همه مهربونیات...
چه می توانم گفت که چه کردی ؟
چه می توانی دانست که چه کردی ؟
تو پرم کردی
تو لبریزم کردی
تو آبادم کردی
تو آزادم کردی
و من پر شدم
و من لبریز شدم
و من آباد شدم
و من آزاد شدم
و که می داند پر شدن یعنی چه ؟
پر شدن یک انسان خالی یعنی چه ؟
ممنون از مهربونیت
من که می دانم تو تنها نیستی!
فقط حس می کنی.........
حس..........
اما
این نیز بگذرد!
چهره معصومانه ام را،
حتی به تمام دنیا نخواهم فروخت
نخواهی فروخت ...
میشه، دیگه ...
خیلی زیباست عزیز
بازم اول شدم
این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست
تو آخرش من و میکشی آقا جون
بد جور منو خونه خراب خودت کردی
گفتند دوروی و دوستی ولی نه اینقدر طول بکشه
گفتند کربلا ، نگفتند آدم و دیونه میکنه
تو که ما رو خونه خراب کردی
گفتی هر که بیاد کربلا دلش آروم میشه
نگفتی هر که بیاد آروم میشه
........
مرسی سانیِ من
خیلی زیباست
به دلها آرامش خاصی میده
وای ... دستهای برادرم.
وای چشمهای مادرم.
وای هق هق غریبانه خواهرم.
وای این شب ها چقدر دیر می گذرند!
وای حرمت خاندان آقایم ...
کیست نگاهش به چشمانت بیفتد و ،
بتواند جلوی اشک هایش را بگیرد.
ای وای ... قلب مادرم می لرزد!
چگونه تاب بیاورم؟
چه سوزی داره این آهنگت !!
این روزها، با حضورت،
دلگرمم خواهی کرد ...
پس، منتظرم.
هدیه ای ناقابل هم دارم.
التماس دعا ...
یا ابالفضل العباس،
یا حسین
گفت اسرافیل را یزدان ما
که برو زان خاک پر کن کف بیا
آمد اسرافیل هم سوی زمین
باز آغازید خاکستان حنین
کای فرشتهء صور و ای بحر حیات
که ز دمهای تو جان یابد موات
در دمی از صور یک بانگ عظیم
پر شود محشر خلایق از رمیم
در دمی در صور گویی الصلا
برجهید ای کشتگان کربلا
ای هلاکت دیدگان از تیغ مرگ
برزنید از خاک سر چون شاخ و برگ
رحمت تو وآن دم گیرای تو
پر شود این عالم از احیای تو
تو فرشتهء رحمتی رحمت نما
حامل عرشی و قبلهء دادها
عرش معدن گاه داد و معدلت
چار جو در زیر او پر مغفرت
جوی شیر و جوی شهد جاودان
جوی خمر و دجلهء آب روان
پس ز عرش اندر بهشتستان رود
در جهان هم چیزکی ظاهر شود
گرچه آلودهست اینجا آن چهار
از چه از زهر فنا و ناگوار
جرعهای بر خاک تیره ریختند
زان چهار و فتنهای انگیختند
تا بجویند اصل آن را این خسان
خود برین قانع شدند این ناکسان
شیر داد و پرورش اطفال را
چشمه کرده سینهء هر زال را
خمر دفع غصه و اندیشه را
چشمه کرده از عنب در اجترا
انگبین داروی تن رنجور را
چشمه کرده باطن زنبور را
آب دادی عام اصل و فرع را
از برای طهر و بهر کرع را
تا ازینها پی بری سوی اصول
تو برین قانع شدی ای بوالفضول
بشنو اکنون ماجرای خاک را
که چه میگوید فسون محراک را
پیش اسرافیلگشته او عبوس
میکند صد گونه شکل و چاپلوس
که بحق ذات پاک ذوالجلال
که مدار این قهر را بر من حلال
من ازین تقلیب بویی میبرم
بدگمانی میدود اندر سرم
تو فرشتهء رحمتی رحمت نما
زانک مرغی را نیازارد هما
ای شفا و رحمت اصحاب درد
تو همان کن کان دو نیکوکار کرد
زود اسرافیل باز آمد به شاه
گفت عرر و ماجرا نزد اله
کز برون فرمان بدادی که بگیر
عکس آن الهام دادی در ضمیر
امر کردی در گرفتن سوی گوش
نهی کردی از قساوت سوی هوش
سبق رحمت گشت غالب بر غضب
ای بدیع افعال و نیکوکار رب
بله ساناز جان
خیلی وقته بدرود!!!
ساناز عزیز دلم،
من یه تشکر مهم به تو بدهکارم.
وبلاگ تو بود که حس پست آخرمو فراهم کرد!!
من همون روز پست یکی به آخری رو آپ کردم و قصد همچین حرکتی رو نداشتم!!
خدا پاداش کارتو می ده، حتما!!
دوستدارت ،
الیاد
ساناز من،
راستشو بخوای خودم می دونم که
حرفام دلنشینه!
می دونی چرا؟
چون من از خیلی چیزا نمی ترسم!!
حرفام مال خودمه و راحتم.
عادت کردم،
عادت کردم،
راحت گریه کنم. به درک که جلو دخترا خوب نیست!
به درک که آدما خوششون نمی آد!!
و حالا منم ازت یه خواهش دارم.
اینکه نخوای من همیشگی باشم.
دوست دارم بسپاریم دست خدا!! این جوری راحت ترم.
من ... به غیرت عباسم قسم می خورم. خیلی ها رو سپردم دستش.
سلام دوست خوب نه اشتباه کردم دوستان خوب
اموده بودم ببینم هستی
دیدم هستی سرشار از عشق و ایمان
دلم به شنیدن آهنگی که رو وبلاگت گذاشتی یه جوری شد
دختر گلت را ببوس